اینجا پاتاوه است!!! دیر زمانی است که خستگان از سفر با عبور از پل های تاریخی این شهر و نظاره تخت شاه نشین در کنار امواج خروشان رودخانه بشار، خستگی سفر را با دیدن مناظر زیبا و دل انگیز به فراموشی می سپردند. در آن روزگاران شیر مردان و زنان غیوری بودند که با تمام توان از سرحدات خود نگهداری کردند و گذر روزگار نیز پاتاوه را که زمانی گذرگاه و گریدور شمال به جنوب کشور بود عقب نزد.
بخش پاتاوه حدود ۷۰ درصد از شهرستان دنا را تشکیل می دهد و قسمت اعظم جمعیت این شهرستان دربخش پاتاوه زندگی می کنند. شاید به شهر سی سخت، در دامنه های زیبای دنا، نه به عنوان یک جهانگرد و برای انجام کار اداری مسیرمان افتاده است. ترس، دلهره، تهوع، ترمز، بوی لنت، التماس به راننده و … کلماتی است که حداقل در مسیر شهر پاتاوه تا سی سخت و بعد از گذر از توت نده تا رسیدن به مرکز شهرستان، شهر سی سخت همراه لحظه هایت هستند. در زیبا بودن و بهترین نقطه آب و هوایی و طبیعت زیبای شهر سی سخت شکی نیست. اما آیا دردی از مردم محروم بخش پاتاوه دوا می کند؟ چرا تقسیمات ما به گونه ای است که مردم بخش پاتاوه سفر به مرکز استان شهر یاسوج را راحت تر از سی سخت می دانند. جاده نامناسب یا امکانات نامناسب؟ و هر کدام و هر چه باشد تا کی؟ بخش پاتاوه ، در بهترین شرایط از لحاظ مکانی و جمعیتی پتانسیل تبدیل شدن به یک شهرستان ویژه را دارد. سادات بزگوار در سادات محمودی لیاقت داشتن یک بخش را دارند. لوداب و مارگون که به عنوان بخش های شهرستان بویراحمد در تقسیمات کشوری ثبت گردیده اند، به بخش پاتاوه نزدیکترند؛ پس چرا به عنوان بخشهایی از شهرستان بویر احمد قلمداد شده اند؟ بهتر نیست پاتاوه را دریایبم؟آیا حق پاتاوه شهرستان شدن نیست؟
آری پاتاوه گذرگاه بوده و گذرگاه مانده و خواهد ماند. پیشانی استان، نمود و معرف ساختار استان، شهر پاتاوه؛ از نامش و شرایط مکانی و زمانی اش معلوم است باید چه زیبا باشد!. یادمان باشد که هر چه ما در زندگی شهری غرق شده باشیم ولی به گذشته های نه چندان دور و نیاکان خود مراجعه کنیم همه ما عشایرزاده ایم و به عشایر و غیرتمان افتخار می کنیم و رسم مهمان نوازی ما ایجاب می کند که با بهترین شکل ممکن از میهمانان خود استقبال کنیم و این کار را از درب ورودی منزل تا بهترین اتاق های نشیمن انجام می دادیم.
پاتاوه در پیشانی استان کهگیلویه و بویراحمد و روی مرز با استان های اصفهان و چهار محال و بختیاری واقع شده است. دنیای مدرن امروزی شرایط سفر را بر مردمانش راحت نموده است و مسافرین و گردشگران بعد از خروج از استانهای فوق به پایتخت طبیت ایران پا می نهند. در ذهنشان چه می گذرد؟؟؟….به به! باید زیبا باشد … پایتخت طبیعت ایران…. همه جای طبیعت کشور در این استان به ظاهر کوچک دیده می شود…. خستگی سفر کم ولی باید پرفایده باشد. اما آیا وقتی پا به رواق این استان می نهند به راستی و درستی پایتخت طبیعت را مطابق با ذهنیت خود از این استان می بینند؟ آیا بعد از برگشت از سفر به این استان،برداشتی که از نام زیبای این استان را داشتند و نام پر زرق و برقش را تداعی می کند؟
من می نویسم و توی خواننده با انصاف جواب بده. آیا غیر از طبیعت زیبایی که خداوند به مردمان این دیار ارزانی کرده، چه امکانات و اقدامات زیر بنایی انجام گرفته است؟ آیا قبول داری که چهره این شهر بیشتر شبیه یک دهستان است تا یک شهر؟ به معابر این شهر دقت کرده ای؟ آیا میدانی که این شهر طولی، فقط یک خیابان اصلی دارد که امکان تردد همزمان دو دستگاه وسیله سنگین ترافیکی را ندارد و در صورت عبور، باید مخابرات و اداره برق و سایر دستگاههای خدمت رسان به دلیل پاره شدن کابل که برای بوسه با زمین پایین آمده اند!هزینه پرداخت کنند.
آیا میدانی در این شهر خبری از خط کشی و خط عابر پیاده و تابلو های راهنما و علائم هشداردهنده نیست؟ آیا میدانی میدان ورودی این شهر باید در کتاب های گینس به عنوان یکی از عجایب این استان در فنی و مهندسی ثبت گردد؟
شهر پاتاوه بسیارزیباست!. بلوار ورودی اصفهان به یاسوج با قوس های غیر متعارف و دست اندازهای این جاده در پرترافیک ترین مسیر اصلی یکی از شاهکارهایی است، که زبونم لال بعد از افتادن در چاله چوله و دست اندازهای آن خیال می کنی چند لحظه پیش باید خمپاره روی این آسفالت برخورد کرده باشه که اینچنین ناجوانمردانه از میهمانان پایتخت طبیعت استقبال می کند و میزبان را شرمنده می کند. آری اداره راه و شهرداری پاتاوه هم آمدند همه و همه … ولی باور کنید سخت است و نیاز به ورود کارشناسان خارجی است تا عیب یابی کنند . نه برادر سخت نیست عیب در بغل دست توست . شهردار محترم پاتاوه، آبهای فاضلاب کسبه کناری این خیابان به دلیل عدم جدول گذاری و نا مسطح بودن جاده در این مکان جمع می شوند و آسفالت هم که از جنس فولاد و آهن نیست بعد از چند روز از هم پاشیده می شود. حالا هر روز شما و اداره راه پشت سر هم هی آسفالت نکنید و در عجب نمانید که این جاده با ما سر سازگاری ندارد و به آمدن کارشناس خارجی هم نیازی نیست چون خرجتون زیاد میشه!!!
جناب شهردار پاتاوه، آیا تا به حال به چینش مغازه ها در شهر پاتاوه نگاه کرده ای؟ حتماً می گویی این چه سوال احمقا نه ای است، من شهردارم حتما می بینم. آیا حریم مغازه ها به درستی رعایت شده؟ آیا در یک شهر کوچک به چند مرغ فروشی آن هم به صورت غیر بهداشتی نیاز است؟ چند مرکز و فروشگاه فرهنگی در این شهر است؟ یکی از میراث های این شهر، پل های تاریخی پاتاوه در بغل دست توست چه اندازه اطلاع رسانی شده؟ البته میراث فرهنگی هم باید پاسخگو باشد.
پل عابر پیاده این شهر فقط محلی است برای چسباندن بنر های تبلغاتی و … از عبور عابر پیاده روی این پل خبری نیست که نیست و دلیلش هم معلوم است قرار گیری در مکان نامناسب و عدم توجه به ساختار شهری و ترافیکی این شهر.
تنها درمانگاه این شهر در ۱۰۰ متری جاده اصلی این شهر واقع شده است، ولی بهتر است بدانیم برای رسیدن به این تنها مرکز درمانی شهر، باید مسیر بیش از یک کیلومتر و جاده نامناسب و خاکی با دست اندازهای فراوان را طی کنیم و خدا کند که بیمار بدبخت ما نیاز به حمل مناسب نداشته باشد!. مرکز درمانی ای که به گفته امام جمعه این شهر در برخی مواقع فاقد پزشک می باشد. آیا نباید با معارضین ملکی جاده این درمانگاه به صورت قانونی یا محلی رایزنی کرد و نسبت به حل مشکل و گشودن راه ارتباطی این مرکز حیاتی اقدام کرد؟
مردم به دلیل قرار گیری در منطقه کوهستانی و حداقل زراعت و کشاورزی از لحاظ مالی در شرایط مطلوبی نیستند. و هر آنچه در توان است باید به این مردم محروم کمک شود. شرایط ویژه این شهر و روستاهای بخش وجود پمپ بنزین و جایگاه سوخت CNG را دوچندان می کند واز عمده دغدعه ها و مشکلات این بخش است. علیرغم اختصاص زمین و انجام امور اداری و تعیین پیمانکار، این پروژه تا به حال شروع به کار نکرده و دلیل آن را عدم تخصیص بودجه جهت مجتمع رفاهی در این شهر عنوان می کنند. جای این سوال باقی است، شهردار محترم تو که از جنس همین مردمی آیا درست است که این جایگاه که به قول خودتان تامین بودجه شده است مسکوت بماند. رفاه عمومی مراتب دارد و ابتدا باید به جایگاه سوخت توجه شود و سپس سراغ رستوران و کباب لقمه برویم.
نبود حداقل یک تالار در این شهر جهت برپایی مراسم اداری و عمومی، بعضاً باعث حوادث ناگواری شده است. چطور بگویم ذائقه و توجه مردم به رفاهیات وکمبود مکان مراسم و در پاره ای مواردآنها را تشویق به انجام مراسم عروسی در تالارها نموده است که به دلیل نبود تالار مجبورند مراسم عروسی خود را در مرکز استان شهر یاسوج، آن هم با رژه موتوری و اسکورت پلیس راه انجام دهند. که حوادث مرگباری مانند تصادفات را در پی داشته و مراسم جشن و سرور به عزا تبدیل شده است.
بندگان خدا در این بخش فوت می کنند و جهت هماهنگی و آماده نمودن قبر و غیره به حداقل زمانی جهت نگهداری میت در سردخانه را دارند. ولی در این شهر خبری از سردخانه نیست و باید میت را به شهر یاسوج منتقل کنند سپس با تشیع و قطار های ماشین و در خطرناک ترین محور مواصلاتی استان همراهی کنند که تا کنون جان بسیاری از عزیزانمان را در این جاده از دست داد ه ایم. اگر برای زندگان” تالار بلوط”!!! نمی سازید لااقل، ساخت یک سردخانه برای مردگان رواست.
فضای سبز و چمن وسط تنها بلوار این شهر خشک می شود . دلیل اش چی بود؟.. کم آبی؟…خاک نامرغوب؟… اهمال کارگران و یا مدیریت شما عزیزان؟!… شهر در کنار رودخانه بشار قرار گرفته و فاصله آن تا رودخانه به ۵۰۰ متر هم نمی رسد، پس کم آبی دلیل خوبی نیست چون با حداقل امکانات و یک دینام میشد آب آن را تامین کرد و از آب آشامیدنی شهر هم استفاده نکرد. دومی هم که خاک باشد شاید ولی نه!!!، چون ما در منطقه ای زندگی می کنیم که انواع و اقسام خاک های غنی برای کاربردهای مختلف به وفور یافت می شود. کارگران هم بی تقصیرند چون منصور و همکارش هر روز شیلنگ به دست مشغول آبیاری چمن بودند. پس آیا ایراد کار در مدیریت نیست؟؟؟
عزت اله محسنی پور